ساختار نظام سیاسی فارابی (2)
بخش فرهنگ
فارابی این نهاد را مشتمل بر گروه هایی از قبیل مفسران، خطیبان، شاعران، بلغا، خوانندگان، موسیقی دانان و نویسندگان می داند. (1) که حاکم مدینه را در بخش فرهنگی یاری می رسانند. در « تحصیل السعاده» بعد از آن که برای رئیس اول مدینه، چهار فضیلت نظری، فکری، خلقی و عملی را بیان می کند، در مورد ترویج و توزیع این فضایل و ارزش ها در جامعه به تناسب شهروندان، دو شیوه ی برهانی و اقناعی را مطرح می سازد درباره ی شیوه ی برهان، آن را وظیفه ی رهبران و کسانی که با علوم نظری سروکار دارند، می داند و در مورد شیوه ی اقناعی، که بخش اعظم جامعه را در بر می گیرد، می فرماید: « ینبغی ان یکون الذی یستحفظ ما ینبغی ان یعلمه تلک الامة انسانّ او قوم له او لهم ایضاً بالفعل و علی جودة تعلیمه لتلک الامة ملتمساً بکل ذلک تتمیم غرض الرئیس الاول»؛ (2) یعنی لازم است در زمینه ی فضایل، عده ای مسؤولیت تعلیم و ترویج آن را بر عهده بگیرند و برای اغراض و اهداف رئیس اول تلاش کنند و با شیوه های اقناعی و تمثیلی و تخییلی و خطابی، مردم را ارشاد نمایند.فارابی مخاطبان اصلیِ « ذووا الالسنه» را « مؤمنان» می خواند (3) و معتقد است با ابزاری همانند شعر و خطابه و نویسندگی و ادبیات و فصاحت و بلاغت می توان در ایمان آن ها تأثیر گذاشت. لذا در « فصول المدنی» این بخش را چنین معرفی می کند: « حملة الدین و ذووا الالسنة و هم الخطباء و البلغاء و الشعراء و الملحّنون و الکتّاب و من یجری مجراهم و کان فی عدادهم.»(4)
خواجه نصیرالدین طوسی در « اخلاق ناصری» در شرح این تعریف می گوید: « جماعتی که عوام و فروتران را به مراتب کمال اضافی می رسانند و عموم اهل مدینه را به آن چه معتقد طایفه ی اول [ افاضل و حکما] بود، دعوت می کنند تا هر که مستعد بود به مواعظ و نصایح ایشان از درجه ی خود ترقی می کند و علوم کلام و فقه و خطابت و بلاغت و شعر و کتابت صناعت ایشان بود، و ایشان را ذوی الالسنه خوانند.»(5) به جهت اختصار، این گروه را در سه محور اساسیِ ذیل، خلاصه می کنیم و به تشریح کار ویژه ها و جایگاه آن ها در ساختار بخش فرهنگی و ساختار نظام سیاسی می پردازیم.
گروه اول، عالمان دین:
فارابی این گروه را « حملة الدین» می نامد و آنان را در دو صنف « متکلمان» و « فقیهان» منحصر می کند و صنف « واضعان النوامیس» و واضعان شریعت را که در واقع، از بنیان گذاران مدینه ی فاضله و نظام سیاسی هستند، داخل در عنوان « حملة الدین» نکرده است، بلکه آنان را مقدم بر حملة الدین می داند؛ همان طور که فقه و کلام را فرع بر دین می داند. « ان صناعة الکلام و الفقه متأخر تان عن الملّة .... و الملّة تتقدم الکلام و الفقه علی مثال یا یتقدم الرئیس المستعمل للخادم الخادم و المستعمل للآلة الآله»؛ (6) یعنی صناعت کلام و فقه، متأخر از دین و ملة هستند و ملة مقدم بر کلام و فقه است؛ نظیر تقدم رئیس بر خدمت گزار و تقدم به کار برنده ی آلت و ابزار برخود ابزار.و اما درباره ی هر کدام می توان به تفصیل بحث کرد که البته این مقام، مجال آن را نمی دهد. لذا اقتصار بر اختصار می شود:
1. متکلمان:
اینان نگهبانانی هستند که همواره آماده ی دفاع از حریم دین و دفع شبهات از آن هستند. فارابی در « احصاء العلوم» آن ها را به پنج گروه تقسیم می کند» (7)1/1. گروهی از متکلمان در موضوع، عقل و وحی، « بر این باروند که عقل آدمی قاصر از آن است که به حریم وحی، معرفت حاصل کند. لذا مجال برای دفاع و تصحیح آرای دینی ندارد. صحت آرای دینی از دو طریق مقدور است: یکی معجزات خود دین و آورنده ی آن است: و دیگر، شهادت ادیان و پیامبران قبلی بر صدق آن. بنابراین، « لیس ینبغی ان یتفق بعد ذلک فی الاشیاء و التی هولها مجال للعقول و لاتأمل و لارویه و لا نظر»؛ (8) یعنی بعد از معجزه و شهادت، جایی برای تأمل عقل و اندیشه و نظر باقی نمی ماند. بنابراین، راه دفاع از دین، منحصر در آن دو طریق است.
1/2. گروه دیگر نصرت دین را در این می دانند که ابتدا به سراغ الفاظ و گفتارهای واضع ملّت و دین بروند و سپس از محسوسات و مشهورات و مقعولات برای دفاع از دین کمک بگیرند که اگر موافق با آرا و الفاظ متون دینی بود، از آن بهره می گیرند و اگر مخالف آن بود، به دنبال تأویل الفاظ متون دینی می روند. اگر با تأویل، تناقضات رفع شد، بر آن بسنده می کنند و اگر تأویل الفاظ امکان پذیر نبود، به سراغ ابطال مناقض باید رفت و آن را موافق با مضمون دینی ساخت. اگر محسوسات در امور قابل مشاهده، با مشهورات متناقض بودند، هر کدام از نظر مشاهده ای، قوی تر و موافق متون دینی بود، اخذ می شود و دیگری رها می گردد؛ اما اگر الفاظ متون دینی را نشود بر هیچ کدام حمل کرد و هیچ کدام از آن دو را هم نشود موافق با دین تأویل کرد و از طرفی، آن چه در محسوسات و مشهورات و معقولات هم وارد شده، قابل ابطال نباشد، در این صورت، متکلم موظف است به دفاع از دین، در مقال آن ها بایستد؛ زیرا دین حق است و کسی آن را آورده است که هیچ گاه کذب و اشتباه در موردش روا نیست. پس شایسته است علم کلام را در دفاع از دین به کار گرفت.
1/3. گروهی از متکلمان، وظیفه ی خود را در دفاع از دین، در آن می بینند که اشکالهای مذاهب مخالف را کشف و در مقابل شبهات آن ها با طرح آن، با خصم مجادله کنند.
1/4. طایفه ای دیگر از متکلمان، چون به ضعف استدلال و ناکافی بودن اقوال در مقابل خصم، پی بردند، به این فکر افتادند که در مواجهه ی با آن ها به گونه ای رفتار کنند که خصم در مقابل آن سکوت کند، خواه شرمگین و مجاب گردد و یا از عاقبت ناپسند آن خائف باشد.
1/5. گروهی از متکلمان، چون دین در نزد خودشان صحیح می نماید، هیچ گاه در صحت آن تردید نمی کنند. لذا در دفاع از آن، در مقابل دیگران، آن را زیبا جلوه می دهند و شبهه را از آن مرتفع ساخته، مخالف خویش را با هر شیوه و وسیله ای مغلوب می کنند و از این که دروغ و مغالطه و افترا و تحمیل به کار برند، ابایی ندارند؛ زیرا مخالف خود را از دو حال خارج نمی دانند: یا دشمن است و دروغ و مغالطه در مورد او جایز است؛ همان طور که در جنگ و جهاد جایز است. یا این که دشمن نیست، ولی نادان است و به خاطر ضعف عقل و تشخیص بهره ای از دین ندارد. در این صورت، برای وادار کردن او به توجه، به حظ و بهره ی خویش از دین، دروغ و مغالطه با او روا است؛ همان طور که در این مورد با زنان و کودکان روا است.
2. فقیهان:
از نظر فارابی، فقیهان، عوامل پویایی و رشد و بالندگیِ دین هستند و بر خلاف متکلمان، که همواره مدافع وضع موجود هستند، با ابزار استنباط و اجتهاد مستمر، بر اساس مقتضیات زمان و مکان، به دین حیات و بقا می بخشند؛ (9) زیرا در همه ی مواردی که از طرف شارع مقدس حکم خاص وارد نشده است و یا مسائل مستحدثه ای پدید آمده است، آنان با مفروض گرفتن قواعد و اصول کلیِ دین، به استخراج نظر شارع می پردازند. معلم ثانی در « احصاء العلوم» صناعت فقه را چنین تعریف می کند: « صناعة الفقه هی التی بها یقتدر الانسان علی ان یستنبط تقدیر شیء ممالم یصرح واضع الشریعه بتحدیده علی الاشیاء التی صرح فیها بالتحدید و التقدیر.»؛ (10) یعنی صناعت فقه، عبارت است از صناعتی که انسان به وسیله ی آن می تواند حکم مواردی را که شارع بدان تصریح نکرده، از طریق دیگر منصوصات، استنباط و استخراج کند.در ادامه، تصریح شده است که چون دین دو بخش « آرا» و « افعال» دارد، به تبع آن، فقه نیز دو بخش نظری و عملی دارد. بنابراین، « صناعة الفقه متأخرة عن الملّه».(11) فقه همواره یک مرتبه، متأخر از دین است و در ردیف « کلام» قرار می گیرد. فارابی در کتاب « الحروف»، بعد از آن که می گوید: « فقیه مبادی و مقدمات استنباطیِ خود را در احکام فرعی و جزئی از شارع اخذ می کند، تصریح می کند که فقها جزء نخبگان فکری و خواص جامعه ی دینی هستند: « فلذلک صار الفقیه من الخواص بالاضافة الی ملّة ما»؛ (12) چون کار فقیهان، همانند فیلسوفان است، آنان هم جزء خواص و نخبگان فکریِ جامعه ی دینی هستند.
فارابی خواص جامعه را به شش گروه فیلسوفان، جدلیان، واضعان نوامیس، سوفسطاییان، متکلمان و فقیهان (13) تقسیم می کند و برای فیلسوفان و فقیهان، علاوه بر منزلت علمی و نظری، نقش رهبری در نظام سیاسیِ خود قائل است. فیلسوفان در مقام « رئیس اول» و فقیهان در مرتبه ی « رؤسای تابعه» ( رئیس سنت، رؤسای سنت و رؤسای افاضل) قرار می گیرند و همان طور که گذشت، او در ذیل شرایط فقیهان، فقاهت را از محدوده ی فقه مصطلح و رایج در عصر خویش خارج می کند و جامعیت آن را مشروط به هشت شرط اساسی می داند:
1. شناخت جامعیت شریعت.
2. شناخت مقتضیات زمان وضع شریعت.
3. شناخت ناسخ و منسوخ شریعت.
4. آشنایی با لغت و زبان واضع شریعت.
5. آشنایی با هنجارها و عادات زمان واضع شریعت.
6. آشنایی با استعمالات و استعارات زمان خطاب.
7. شناخت مشهورات زمان خطاب.
8. آشنایی با انواع روایت و درایت. (14)
گروه دوم، خطیبان:
معلم ثانی بر این باور است که حاکم وظیفه ی آموزش همگانی و بسط فضایل و ارزش های دینی و اخلاقی را در جامعه بر عهده دارد و چون به تنهایی قادر بر انجام این وظیفه نیست، لذا مسؤولیت آن را به گروه هایی تفویض می کند تا در راه اهداف ملیِ مدینه، به آن قیام کنند.(16) یکی از این گروه ها « خطیبان» و واعظان هستند که معلم ثانی برای تبیین ماهیت این گروه و مفهوم خطابه و شیوه های مختلف خطابی، کتاب « الخطابه» را نگاشت. (17) او در بخش های مختلف آثار سیاسی و منطقی خویش، از این صناعت بحث می کند و آن را صنایع قیاسی (18)می داند که به طور بسیار مؤثری مخاطبان را اقناع می کند. (19)
خطیبان در حقیقت، گروهی از عالمان هستند که با تدبیر و وعظ و اندرز، و به تعبیر فارابی، با « جودة التخییل» و « جودة الاقناع» مردم را قانع می کنند (20) و فرهنگ عمومی و فضایل و ارزش های اخلاقی را در آنان ایجاد و ترویج می کنند. در کتاب « الملّة» با توجه به استدلال های برهانی در دین، می گوید: « و کانت الملّة الفاضلة لیست انما هی للفلاسفة فقط»؛ (21) یعنی دین مخصوص فلاسفه و اهل استدلال برهانی نیست، بلکه کسانی که طبعاً اهل استدلال نیستند و یا به این عرصه وارد نشده اند هم دین دار و معتقد به دین هستند. و برای تقویت و تصحیح آرای دینی برای آنان می فرماید: « صار الخطابة لذلک السبب عظیم الغنا فی ان تصحح به آراء الملّة عند المدینین و تنصر به و یدافع عنها و تمکّن فی نفوسهم و فی ان تنصر به تلک الآراء اذا ورود من یروم مغالطة اهلها بالقول و تضلیلهم و معاندتها»؛ (22) یعنی خطابه برای تصحیح آرای دینی نزد شهروندان و دفاع از این آرا در قبال شبهات و مغالطه ها و گمراهی ها و دشمن و هم چنین برای تمکین معارف دینی در دل و جان آن ها است.
در این عبارت، برای خطیبان نقش « متکلم» قائل شده است؛ یعنی خطیب تنها وظیفه ی القای خطابه ندارد، بلکه او با استشهاد به « سنت های مکتوب»(23) در مقام تقویت بنیان های دینی و ابطال شبهات مخالفان نیز بر می آید. فارابی در یک جمع بندی، آثار خطابه را با اهمیت تلقی می کند و دو جنبه ی غایی برای آن قائل می شود و می فرماید: « خطابه عبارت است از قدرت بر گفتگوی قولی که از طریق آن در همه ی اموری که شأنیت تأثیر و یا اجتناب دارند، سبب اقناع درست و پذیرش کامل مخاطب می شود که البته انسان فاضل، آن را در خیرات، و انسان حیله گیر آن را در شرور به کار می برد».(24)
گروه سوم، شاعران، خوانندگان، موسیقی دانان و نویسندگان:
فارابی به شعر و موسیقی و کتابت و حتی خوانندگی نگاه مثبتی دارد و بر این باور است که یکی از راه های مهم ترویج ارزش ها و فضایل اخلاقی و دینی در جامعه، « جودة التخییل» است. از این راه است که می توان بر عواطف و احساسات توده ی مردم تأثیر گذاشت و اصولاً « حب و بغض» توده ی مردم، بر اساس تخیل است نه مبتنی بر اندیشه و تفکر. بنابراین، از راه شعر و موسیقی و لحن می توان در آن نفوذ کرد.
در « فصول المدنی» آورده است: « کثیر من الناس انما یحبون و یبغضون الشیء و یؤثرونه و یجتنبونه بالتخیل دون الروّیة امّا لانه لاروّیة لهم بالطبع او ان یکونوا اطّرحوا فی امورهم و الاشعار کلها انما استخرجت لیجود بها تخییل الشیء»؛ (25) یعنی بسیاری از مردم دوست دارند و بعض می ورزند و به امری نزدیک می شوند و یا از آن دور می شوند تنها به واسطه ی تخیلی که دارند، نه آن که اندیشه کنند؛ زیرا یا اصلاً طبعاً اهل اندیشه نیستند و یا در امور و زندگیِ خود، اندیشه را کنار گذاشته اند و اشعار برای تصحیح و درست شدن تخییل آدمی است.
البته جهت دهی به تخیلات عمومیِ جامعه، در وهله ی نخست وظیفه ی زمامدار جامعه است. فارابی در « تحصیل السعادة» وظیفه ی تعلیمی و تبلیغی و آموزشی حاکمان را به دو بخش نظری و عملی تقسیم می کند و مخاطبان هر دو بخش را با خواص می داند، که از راه تعقل و استدلال ادراک می کنند، و یا عوام الناس که باید آن ها را از طریق « جودة الاقناع» و « جودة التخییل» تعلیم داد.
وی در بخش امور نظری می فرماید: « فان تلک ینبغی ان یفهم العامه مثالاتها و تمکّن فی نفوسهم بطریق الاقناعات»؛ (26) یعنی این امور را عوام الناس باید از راه تمثیل و تخییل و نمودار بفهمند تا از طریق اقناع شدن در جان و دلشان رسوخ کند. فارابی در « السیاسةالمدنیه» عوام را « مؤمنان» می نامد (27) و در « الملّة» وظیفه ی سنگین اقناع و تعلیم آنان را توسط یک فرد، یعنی « رئیس مدینه»، غیر ممکن می داند. لذا معتقد است این وظیفه باید توسط حاکم به یک گروه تفویض شود. (28)
و در « فصول المدنی» آن گروه را « ذووا الالسنه» نام گذاری می کند و می گوید: « ذووا الالسنه و هم الخطباء و البلغاء و الشعراء و الملحنّون و الکتّاب و من یجری مجراهم و کان فی عداد هم»؛ (29) یعنی اهل لسان شامل خطیبان و بلیغان و شاعران و خوانندگان و نویسندگان و کسانی است که در سلک آن ها هستند. فارابی در کتاب « موسیقی کبیر» بحث مفصلی درباره ی موسیقی و شعر و خوانندگی دارد که خلاصه ای از آن را می آوریم:
« در صناعت شعر بیان شد (30) که موضوع سخنان شاعرانه، به وجهی همه ی آن چیزهایی است که ممکن است دانش انسان آن ها را فرا گیرد و این چیزها برخی پیوسته به یک حالند و برخی پیوسته در حال تغییرند. این دسته ی اخیر به خصوص یا شامل چیزهایی است که عمل آن ها در دست ما است و این همان « اشیای ارادی» است که می تواند « اشیای غیر ارادی» را هم در اراده ی انسان در آورد و این اشیا شامل هیئات و اخلاق و عادت و افعال و انفعالات و هیئات نفسانی یا احوال بدنی یا اشیای خارجی و همه ی چیزهایی که می توانند برای انسان عنوان « خیر و شر» داشته باشند، می شود.
این امور، برخی منسوب به « نفس» و برخی مربوط به « بدن» و برخی خارج از آن دو هستند و اخص موضوعات سخنان شاعرانه، همین چیزهای منسوب به نفس و بدن هستند. اما این که چگونه این چیزها موضوع سخنان شاعراند و چگونه باید آن ها را اخذ کرد، در صناعت شعر بیان می شود. اما الحان و آوازها بیش تر مقرون به قول های شاعرانه هستند، هر چند بسیاری از مردم، هر سخن موزونی را شعر می نامند.»
سپس فارابی موضوع اقوال شاعرانه را به دو بخش تقسیم می کند:
الف) موضوعات جدی: همه ی چیزهایی که برای رسیدن به کامل ترین مقاصد انسانی مفید است؛ یعنی برای وصول به سعادت قصوای انسانی به کار می رود و تفریح و بازی هم اگر برای تحصیل آن اموری که آدمی را به کارهای جدی می رساند، باشد، می تواند در انسانیت و کمال آدمی مؤثر باشد و سخنان شاعرانه هم بدین کمال نافع و سودمند هستند.
ب) موضوعات سرگرمی: بسیاری از انسان ها اقوال شاعرانه را در سرگرمی های بازی گونه و لذت بخش که در سعادت انسان هیچ تأثیری ندارند، به کار می برند و تفریح و بازی به صورت امور باطل و بی فایده و بلکه مضر و مانع از سعادت حقیقیِ انسان در آمده است. به همین دلیل، الحان و اقوال شاعرانه، در نظر کسانی که تخییل را مقصود خویش داشتند، خوار و پست شد و بسیاری از ادیان الهی، آن ها را نهی کردند.
فارابی در پایان این بحث با ارجاعاتی که به صناعت شعر می دهد، این صناعت را جزء منطق می داند و می گوید: « وقوف بر فایده ی هر یک از اقسام شعر، در امور انسانی بر عهده ی صناعت مدنی است.»(31) و در « فصول المدنی» که در خصوص تدبیر مدن و آبادانیِ آن و اصلاح سیره شهروندان نگاشته شده است، می گوید: « غرض نهاییِ همه ی اشعار، بهتر کردن تخییل آدمی است و آن بر شش صنف است، سه صنفش محمود و سه صنف دیگرش مذموم است. و اما آن سه صنف محمودش عبارت است از:
1. صنفی که مقصود از آن، اصلاح قوه ی ناطقه آدمی است تا افعال و افکارش را به سوی سعادت هدایت کند و هم چنین امور الهی و خیرات و فهم فضایل و نیکو دانستن و تعظیم آن ها و در مقابل، تقبیح بدی ها و نقایص و تحقیر آن ها را بر عهده دارد.
2. صنفی که مقصود از آن، اصلاح و تعدیل عوارض منسوب به قوایی که ناشی از عوارض نفسانی هستند و شکستن و تعدیل افراط و تفریط ها است و این عوارض، مانند: غضب، خشونت نفس، قساوت، نخوت، بدخویی، دوست داشتن کرامت و غلبه و امثال ذلک و متصفان به این عوارض را به سوی خیرات هدایت می کند.
3. صنفی که مقصود از آن، اصلاح و تعدیل عوارض منسوب به جنبه ی ضعف و ملایمت عوارض نفس است که عبارتند از: شهوات و لذات پست و نرمی و لطافت نفس و دل سوزی و خوف و ناله و غم و حیا و آسایش و امثال ذلک و تعدیل افراط و تفریط ها است تا برسد به حد اعتدال و آن را در مسیر به کار گرفتن خیرات هدایت کند.
بخش اقتصادی
بسیاری از کسانی که فارابی را به آرامان گرایی غیر واقعی و دور از دسترس متهم کرده اند، گویا نظام سیاسی او را بهشت موعودی تصور کرده اند که شهروندانش فرشته هایی هستند که هیچ گاه خود را به مال و ثروت و دنیا آلوده نمی کنند. آنان رئیس مدینه ی فاضله را موجودی الهی می دانند که دل در گروه درهم و دینار و حرص بر مأکولات و مشروبات و منکوحات ندارد، دنیا در نظرش پست و حقیر است. بر این اساس، اینان نیازی به طرح مسائل مالی و اقتصادی از دیدگاه معلم ثانی نمی بینند.اما همان طور که مکرر در فصول مختلف بیان شده، واقعیت این است که این نوع نگرش به اندیشه ی فارابی، ظلمی آشکار و جفایی نابخشودنی است و بدون شک، ناشی از عدم تعمق صاحبان آن است؛ زیرا آنان توجه نکرده اند که بخش اعظم وصایای فارابی، درباره ی مسائل مالی است (33) و عمده ی وظایف حاکم مدینه، در بخش فضایل و صناعات فکری، خلقی و عملی، بر مباحث اقتصادی، نظیر تولید، (34) مصرف، (35) توزیع احوال و خیرات مشترک، (36) مسائل خراج و زکات، (37) توجه به مکاسب و صناعات اقتصادی و تجاری، (38) مسائل بیت المال و چگونگیِ مصارف آن، (39) عدالت اقتصادی (40) و...است
بنابراین، علی رغم تصور ناصحیح فوق، با اندکی تأمل در منظومه ی سیاسیِ فارابی، به خوبی جایگاه مسائل اقتصادی و اهمیت آن، در نظر او روشن می شود. جالب است اشاره شود به این که یکی از معیارهای مهم در ترسیم نظام مطلوب و تمایز آن از دیگر نظام ها را مسائل مالی مشخص می کند نه صرفاً مسائل ارزشی و آرمانی. او مدینه ی ضروریه، نذاله و خست و دیگر جوامع را به دلیل انحرافات اقتصادی، غیر فاضله می داند و معتقد است: « هذه الرئاسات تشری شراءً بالمال»؛ (41) یعنی همه ی این جوامع و ریاست های آن ها با مال، خرید و فروش می شوند.
با این مقدمه به نظر می رسد ترسیم اجمالیِ جایگاه صحیح اقتصاد و مسائل مالی، در نظر فارابی، از ضرورت و اهمیت بسیاری برخوردار است. او در تعریف صناعت مالی در نظام سیاسیِ خویش می فرماید: « الصناعة التی ترأس الصناعة المالیة فی المدینة هی الصناعة التی انما یبلغ غرضها من المال باستعمال الصنایع الجزئیة فی اکتساب الاموال»؛ (42) یعنی صناعتی که مسؤولیت بخش مالیِ مدینه را بر عهده می گیرد، صناعتی است که با بهره گیری از دیگر صنایع جزئی می تواند ثروت و در آمد برای مدینه تحصیل کند.
سپس فارابی به بیان اصناف و گروه ها و متولیان اقتصادی و مالیِ مدینه می پردازد و می گوید: « المالیون هم مکتسبوا الاموال فی المدینة مثل الفلاحین و الرعاة و الباعة و من جری مجراهم»؛ (43) یعنی مالیون و متولیان مسائل مالی، کسانی هستند که در مدینه، مال و سرمایه را کسب می کنند؛ مانند کشاورزان و دامپروران و تاجران و دیگر کسانی که به مشاغل اقتصادی اشتغال دارند. بنابراین « مالیون» در اندیشه ی فارابی، اصناف پراکنده و بدون سامان نیستند، بلکه با تشبیه و تنظیری که به قوا و اعضای بدن انسان، به ویژه با قوه ی غاذیه ی آن می کند، بخش مالی در تکمیل غرض نظام سیاسی، از اهمیت و جایگاه اساسی برخوردار است.
در رساله ی « فی اعضاء الحیوان» با مفروض گرفتن ساختار مدینه و جایگاه همه ی بخش های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، ارگانیسم موجود زنده را به آن تشبیه کرده است و می گوید: « علی مثال ما علیه المدینة الفاضلة التی قوامها برئاسة واحدة ترأس فقط و لاتخدم اصلا و لایرئس احد غیره و منها طوائف تخدم فقط و لاترأس و طوائف متوسطة تخدم ذلک الواحد و ترأس من دونها»؛ (44) یعنی در مدینه ی فاضله و نظام سیاسی، سه طبقه وجود دارد:
1. طبقه رؤسا:
کسانی هستند که فقط ریاست می کنند و کسی بر آن ها ریاست ندارد.2. طبقه خدمت گزاران:
کسانی هستند که فقط خدمت می کنند و هیچ نوع ریاستی ندارند.3. طبقه متوسط:
کسانی هستند که زیر دست رؤسا و رئیس مرؤوسان بعد از خود هستند.فارابی در نظام سلسله مراتبیِ خود، بیش ترین مسؤولیت جامعه را بر دوش طبقه ی متوسط می گذارد و در حقیقت، حاکم و زمامدار جامعه، از طریق همین طبقه، همه ی تدابیر حکومتی را در جامعه اعمال می کند و « الرئیس بعد ان یرتّب هذه مراتب فانه متی اراد بعد ذلک ان یحدّد وصیة فی امر اراد ان یحمل علیه اهل المدینة او طائفة من اهل المدینة و ینهضهم نحوها او عز بذلک الی اقرب المراتب الیه»؛ (45) یعنی رئیس بعد از آن که این مراتب سه گانه را در مدینه سامان بخشید، هر گاه بخواهد دستور و توصیه ای را در هر موضوعی که باشد، مطرح کند و همه ی شهروندان یا گروهی از آن ها را وادار به انجام آن سازد، از طریق نزدیک ترین مرتبه، که همان طبقه ی سوم است، دستورات خود را به اجرا می گذارد.
بنابراین، طبقه ی سوم دارای بخش های متنوعی است و رئیس مدینه، هر بخشی از جامعه را از مجرای آن تدبیر می کند. « مثل ان یدبر امر الاموال التی یحتاجون الیها بالقوة الثالثة التی فیه»؛ (46) یعنی تدبیر و اداره ی مسائل اقتصادی، که مدینه به آن نیازمند است، بر عهده ی یکی از قوایی است که زیر نظر رئیس، در طبقه ی متوسط فعالیت می کند. البته این قوه، که به اصطلاح، همان « مالیون» هستند، در درون خود، ساختاری شبیه ساختار مدینه ی فاضله دارد؛ به این معنا که در رأس آن، « رئیس بخش اقتصادی و در پایین آن، بخش های خدماتی صرف است و در وسط آن، بدنه ی اجرایی و اساسیِ اقتصادی قرار دارد. (47) در این بخش است که در آمد و تولیدات و توزیع عادلانه، برنامه ریزی می شود (48) و تمام مجاریِ درآمد و هزینه، پیش بینی می شود و نهایت دقت و نظارت، در مورد راه های آن اعمال می شود و با حفظ اصول ارزشی، همه ی توان در جهت بالا بردن تولید و بهره وری از همه ی استعدادهای بالقوه، برای منافع جامعه به کار گرفته می شود و انواع مشاغل و صناعات و تجارت ها کنترل می گردد تا راه های کسب و تولید صحیح مورد توجه قرار گیرد و از راه معقول، ثروت و در آمد تحصیل گردد. هم چنین در برنامه ها توجه به چگونگیِ مخارج و هزینه و موازنه ی بین در آمد و هزینه، لحاظ می شود.»(49)
بخش نظامی و انتظامی
در ساختار نظام سیاسیِ فارابی، هم برای تحکیم و تثبیت فضایل و ترویج ارزش ها و تقسیم کارها و صنایع و توزیع قدرت و امکانات در داخل و هم حفاظت از کلیّت نظام در مقابل دشمن خارجی، سپاه و قدرت نظامی پیش بینی شده است. او معتقد است در هر نظامی، حتی در مدینه ی فاضله، همه ی مردم به اوامر حکومتی و نظامات سیاسی - اجتماعی پایبند و معتقد نیستند و به طور طبیعی، عدده ای از شهروندان، حامی دولت هستند و در هر شرایطی از روی طوع و رغبت، دولت را در مسیر سعادت یاری می رسانند و گروهی دیگر، « المتمردین المعتاصین من اهل المدن و الامم الذین لیسوا ینهضون للصواب طوعاً من تلفاء انفسهم و لا بالاقاویل»؛ (50) یعنی کسانی از مردم اهل مدینه ها و امت ها، که از دستورات حکومت و رهبری تمرد و سرپیچی می کنند و نه خودشان با رغبت به طریق صحیح عمل می کنند و نه به گفتاری و دستورات حاکمان و مأموران آن ها گوش می دهند.بر این اساس، فارابی برای بالا بردن بینش و تصحیح باورهای سیاسی اهل مدینه و « مدنیون» موضوع آموزش همگانی را مطرح می کند و آن را در دو سطح، آموزش عالی و آموزش عمومی ارائه می دهد.
او در تعریف آموزش می گوید: « التعلیم هو ایجاد الفضایل النظریة فی الامم و المدن»؛ (51) یعنی آموزش عبارت است از ایجاد فضایل و ارزش های نظری، در بین امت ها و مدینه ها. اما در فلسفه ی سیاسیِ فارابی، تعلیم و آموزش به تنهایی کافی نیست، بلکه در کنار آن، همواره « تأدیب» و پرورش هم وجود دارد. در مورد مفهوم تأدیب آمده است: « التأدیب هو طریق ایجاد الفضایل الخلقیه و الصناعات العملیه فی الامم ... و التأدیب هو ان تعوّد الامم و المدنیون الافعال الکائنه عن الملکات العملیه و بان تنهض عزائمهم نحو فعلها و ان تصیر تلک و افعالها مسئولیة علی نفوسهم و یجعلوا کالعاشقین لها»؛ (52) یعنی تادیب عبارت است از راه ایجاد فضایل اخلاقی و صناعات عملی در بین امت ها و... به عبارت دیگر، تأدیب آن است که در امت ها و مردم، عادت بر انجام افعال ناشی از ملکات عملی ایجاد کند به طوری که خود، تمایل به انجام آن ها داشته باشند و بر دوش خود احساس مسؤولیت به آن افعال داشته باشند و به واسطه ی تربیت و تأدیب، عاشق و مشتاق آن افعال گردند.
طبیعی است در بخش تأیب، همه ی مردم جامعه، واکنش مثبت و واحدی نخواهند داشت، ممکن است بعضی، از اوامر حکومتی سرپیچی کنند، و بعضی زیر بار تأدیب نروند. بر این اساس، فارابی طریق تأدیب را به دو بخش اقناعی و اجباری تقسیم می کند که برای اجرای این مسؤولیت در هر دو بخش، نیاز به افرادی است که اوامر حاکم مدینه را تحقق بخشند، « یلزم ضرورة ان یکون من یستعملهم من اهل الصنایع فی تأدیب الامم و اهل المدن طائفتین اولیتین، طائفة یستعملهم فی تأدیب من یتأدب منهم طوعاً و طائفة یستعملهم فی تأدیب من سبیله ان یؤدب کرهاً...»؛ (53) یعنی ضرورت دارد که افرادی از اهل فضایل و اهل صنایع، یعنی متخصصان نظری و فنی، امت ها و مدینه ها را تأدیب کنند و مسؤولیت تأدیب از طرف حاکم به آن ها واگذار شود. یک طائفه ی دیگر، مسؤولیت تأدیب کسانی را که جز با اجبار نمی پذیرند، بر عهده می گیرند.
فارابی تصریح می کند که هر دو نوع تأیب، در جهت واحد و به خاطر غایت واحدی اعمال می شود. بر اساس این فلسفه، او به ضرورت سپاه برای حفاظت و حراست از مدینه می رسد. (54) برخی از محققان، توجه فارابی به بخش سپاه و جنگجویان را متأثر از شغل پدرشان دانسته اند که منصب سپهسالاری داشته است. (55) اگر چه تأثیر روانی آن در روحیه ی او قابل انکار نیست، اما واقعیت این است که فارابی بر اساس یک فرآیند منطقی، در فلسفه ی سیاسیِ خویش، به ضرورت آن رسیده است. او در « تحصیل السعاده» بعد از آن که فضایل فکری را در جامعه به سه بخش تقسیم می کند:
1. فضایل فکریِ منزلی.
2. فضایل فکریِ جهادی.
3. فضایل فکریِ مشهوری.
و چون فارابی برای حاکم مدینه، نقش فرماندهیِ سپاه قائل است، در همه ی نظام های سیاسیِ خویش، یکی از شرایط اساسی او را برخورداری از سلامت جسمانی و قدرت بدنی برای جنگیدن و فرماندهی جنگجویان می داند (57) و مکرراً تصریح می کند که رهبر فاضل باید از قدرت بر جهاد برخوردار باشد: « القدره علی الجهاد ببدنه».(58) اما در مورد ماهیت اقتدار نظامیان بر این باور است که سه عامل، موجب قدرتمندیِ سربازان می شود:
1. قدرت سپاه در وهله ی نخست، وابسته به میزان قدرت و اقتدار رهبران سیاسی است.
2. داشتن استراتژی و تدابیر و تاکتیک های نظامی در مورد چگونگیِ بهره برداری از تجهیزات جنگی و نیروی رزمی در برخورد با متجاوزان.
3. برخورداری از فضایل فکری، برای آن بخش از سربازان که حراست و انتظامات و ایجاد نظم و برقراری قانون در جامعه را بر عهده دارند.
« و المجاهدون هم المقاتلة و الحفظة و من جری مجراهم و عد فیهم»؛ (59) یعنی مجاهدان شامل جنگجویان و نگهبانان و همه ی کسانی که مثل آن ها هستند و به نوعی جزء آن ها محسوب می شوند.
در « فصول المدنی» فارابی از بحث « مجاهدون» به بررسیِ پدیده ی جنگ و جهاد می رسد و یازده نوع جنگ را بر می شمارد که برای اختصار، تنها عناوین آن ها را ذکر می کنیم:
1. جنگ دفاعی در برابر دشمنانی که از خارج، حمله کرده اند و وارد مملکت شده اند.
2. جنگ عادلانه برای باز پس گیری حقوق جامعه از متجاوزان.
3. جنگ با قومی برای وادار کردن آنان به انجام کاری که خیر و مصلحت آن ها در آن است، اما خودشان متوجه آن نیستند و به نصیحت دیگران هم گوش نمی دهند.
4. جنگ با بردگانی که مقام بردگی دارند، ولی تن به خدمت و وظیفه نمی دهند.
5. جنگ با کسانی که در خارج، از ادای حقوق اهل مدینه امتناع می کنند و این به دو شکل است: یا برای به دست آوردن حقوق است و یا وادار کردن دشمن به رعایت عدل و انصاف.
6. جنگ برای مجازات عاملان جنایتی است تا جرأت بر انجام جنایتی مثل آن نکنند و برای دیگران هم عبرت باشد که دست به تجاوز و جنایت نزنند.
7. جنگ با هدف نابودیِ کامل دشمنانی است که بقای آن ها مضر به حال انسان ها است و برای اهل مدینه، مایه ی مزاحمت است.
همه ی موارد هفت گانه ی فوق، جنگ های عادلانه هستند. فارابی از چهار نوع جنگ دیگر یاد می کند که این ها را جنگ های جائرانه می نامند.
8. رئیس برای قدرت و جاه طلبیِ خود، با قومی وارد جنگ می شود تا آن ها را خوار و ذلیل و منقاد خویش گرداند، به او اکرام و احترام کنند و اوامرش در میانشان نافذ باشد و اطاعتشان از او بدون چون و چرا گردد: « فتلک حرب جور.»(60)
9. جنگی که صرفاً برای سلطه بر دیگران است و غایتش غلبه است.
10. جنگی که صرفاً برای انتقام گرفتن و تشفیِ خاطر و فرونشاندن خشمی است که دشمن در جنگجویان به وجود آورده است.
11. جنگی که غایتش غلبه جویی و لذت بردن از پیروزی بر دیگران است و نوعاً در این نوع جنگ ها افراد بی گناه قربانی می شوند.
پینوشتها:
1- فصول منتزعه، پیشین، ص 65.
2. تحصیل السعادة، پیشین، ص 84-85.
3. السیاسة المدنیه، پیشین، ص 86.
4- فصول منتزعه، پیشین، ص 65.
5- اخلاق ناصری، پیشین، ص 286.
6- الحروف، پیشین، ص 132.
7- احصاء العلوم، پیشین، ص 71-77.
8- همان، ص 75.
9- الملّة، پیشین، ص 50-51.
10- احصاء العلوم، پیشین، ص 69-70.
11- الحروف، پیشین، ص 132.
12- همان، ص 134.
13- همان، ص 132-134.
14- الملّه، پیشین، ص 50-51.
15- تحصیل السعاده، پیشین، ص 77-83؛ آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 129؛ فصول منتزعه، پیشین، ص 31؛ الملّة، ص 50؛ احصاء العلوم، پیشین، ص 71-72.
16- الملّه، ص 53.
17- کتاب الخطایه، توسط دکتر محمد سلیم سالم تحقیق و تعلیق شده و در انتشارات الهیئة المصریة المعامة للکتاب، در سال 1976 چاپ شده است.
18- توطئه، پیشین، ص 56.
19- الخطابه، پیشین، ص 7.
20- فارابی، ابونصر، تلخیص النوامیس، تحقیق دکتر عبدالرحمن بدوی، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل کانادا با همکاری دانشگاه تهران 1353 ش، ص 70؛ فصول منتزعه، پیشین، ص 63.
21- الملّة، پیشین، ص 47.
22- همان، ص 48؛ رسالة فی اعضاء الحیوان، پیشین، ص 83.
23- الخطابه، پیشین، ص 36.
24- فصول منتزعه، پیشین، ص 62-63.
25- فصول منتزعه، پیشین، ص 64.
26- تحصیل السعاده، پیشین، ص 79.
27- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 86.
28- الملّه، پیشین، ص 53.
29- فصول منتزعه، پیشین، ص 65.
30- فارابی رساله ای به نام جوامع الشعر دارد که در سال 1971 توسط دکتر محمد سلیم سالم تحقیق و تعلیق شد و به ضمیمه ی کتاب تلخیص کتاب ارسطو طالیس فی الشعرا ابن رشد، از طرف انتشارات « احیاء التراث الاسلامی» در امارات متحده عربی چاپ شد همین رساله توسط دکتر محمد تقی دانش پژوه تحقیق و در انتشارات کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی در قم در مجموعه ای با عنوان «المنطقیات عندالفارابی» به چاپ رسیده است.
31- موسیقی کبیر، ترجمه ی دکتر آذرتاش آذرنوش، پیشین، ص 561-564.
32- فصول منتزعه، پیشین، ص 64-65.
33- رساله ی وصایا یعم نفعها... با عنوان السیاسه چاپ شده و توسط نگارنده، ترجمه گردیده است. ر. ک: فصلنامه علوم سیاسی دانشگاه باقر العلوم، سال دوم، شماره 9.
34- السیاسه، پیشین، ص 26.
35- تحصیل السعاده، پیشین، ص 72-74.
36- احصاء العلوم، پیشین، ص 64-65.
37- شرح رساله زینون الکبیر الیونانی، پیشین، ص 8؛ تلخیص النوامیس، پیشین، ص 71-72.
38- فصول منتزعه، پیشین، ص 66.
39- همان، ص 76.
40- همان، ص 71-73.
41- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 101.
42- تحصیل السعاده، پیشین، ص 74.
43- فصول منتزعه، پیشین، ص 65-66.
44- رساله ی فی اعضاء الحیوان، پیشین، ص 83.
45- السیاسة المدنیه، پیشین، ص 85.
46- رسالة فی اعضاء الحیوان، پیشین، ص 83.
47- فصول منتزعه، پیشین، ص 67.
48- تحصیل السعاده، پیشین، ص 72-74.
49- السیاسه، پیشین، ص 26.
50- تحصیل السعاده، پیشین، ص 80.
51- همان، ص 78.
52- همان، ص 78.
53- همان، ص 80.
54- همان.
55- ر. ک: دبور. ج.ت، پیشین.
56- همان، ص 73.
57- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 127-130.
58- فصول منتزعه، پیشین، ص 66.
59- همان، ص 65.
60- همان، ص 77.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}